۱۳۹۰ آذر ۱۶, چهارشنبه

Current Study
Effect of CWC on the Behavior of Line-Pipe
Recently Done
Stress-Strain Ramberg-Osgood to Moment-Curvature (SS2MC)
MATLay
FatMAT
Study Wish-List
Local Buckling Checks (DNV-OS-F101, LC & DC)
Weld Repair Calculation
Roark
MATLAB Programming
3D Mesh import from MATLAB to AutoCAD
Interface to OFFPIPE from MATLAB or DOS
GMDH Pipe Laying System Identification from OFFPIPE Input/Output to find Barge Settings
Programming Wish-List
SAP 2000
OrcaFlex
Comsol Multi-Physics
MOSES
News
ARMAT Upgrade

۱۳۹۰ خرداد ۸, یکشنبه

بهینه سازی لوله سیما احمدزاده

حدوداً اول آبان 1380، خانم مريم‏السادات پورمظفر با من تماس گرفت و از من خواست كه در برنامه‏نويسي پايان‏نامه يكي از هم‏كلاسيهاش، به نام سيما احمدزاده، بهش كمك كنم. دو سه روز به دفاع پايان‏نامه‏ش مونده بود. تعجب كردم؛ چرا اينقدر دير به فكرش افتاده بود! خلاصه اينكه شماره من رو به احمدزاده داد و اون هم تلفني صورت مسأله رو به من گفت؛ بهينه‏سازي يك خط لوله بود، به طوري كه هزينه‏ش كمينه باشه. برنامه‏ش رو نوشتم، اما جواب نمي داد. قيدهاي مسأله رو چك كردم؛ ديدم يكي از قيدهاش ساده مي‏شه و به عبارت 0>1 مي‏رسه! معنيش اين بود كه ايشون پيكربندي مسأله رو غلط انجام داده بودند. در اون شرايط گفتن حقيقت به خانم احمدزاده باعث استرس فراوان و درهم‏گسيختگي افكارش مي‏شد و بعيد مي‏دونستم كه بتونه سروته قضيه رو هم بياره و از پايان‏نامه‏‏ش دفاع كنه. براي همين حقيقت رو بهش نگفتم و به جاش ازش پرسيدم كه ببينم مي‏دونه كه جوابش حدوداً چي مي‏شه. فكر كنم سايز لوله رو 40 اينچ گفت. ضخامتش الآن يادم نيست. من هم اون قيد غلط رو طوري تغيير دادم كه به جواب مورد انتظار اون برسه. برنامه‏ها رو براي احمدزاده فرستادم. از پورمظفر خواستم كه از احمدزاده بخواد كه بعد از دفاع و گرفتن نمره با من تماس بگيره؛ بهش نگفتم چرا، اما دليلش اين بود كه مي‏خواستم حقيقت ماجرا رو به احمدزاده بگم.
دفاع برگزار شد و پورمظفر به من اطلاع داد كه احمدزاده نمره لازم رو گرفته، اما احمدزاده ديگه هيچ وقت با من تماس نگرفت.
از اون روز تا الآن حدوداً 10 سال مي‏گذره؛ شايد سيما احمدزاده يه روزي اتفاقي اين متن رو ببينه و جريان رو بفهمه. نفهميد هم نفهميد.

۱۳۹۰ اردیبهشت ۸, پنجشنبه

یادداشت 7 اردیبهشت 1390 - نقاشی در اتوکد

اوایل آبان 1380، تازه کامپیوتر خریده بودم و یه چند تا نرم‏افزار روش نصب کرده بودم؛ از جمله اتوکد. یه روز بروبچه‏های فامیل اومده بودن خونه ما. کامپیوتر رو دیدن و پیشنهاد کردن که من یه چیزی بکشم. من هم اتوکد رو باز کردم و یه پسر مضحک کشیدم. (به جای استفاده از دنده چپ اولی،J) یه کپی ازش برداشتم و یه دختر هم ازش کشیدم. در این راه از یاری بروبچه‏ها کمال استفاده رو بردم. بعدش هم به محیط Paint منتقلش کردم و با راهنمایی اونها رنگ‏آمیزیش کردم. شد یک wallpaper. یادش به خیر!

خرمشهر، خوابگاه عشایر


۱۳۸۹ بهمن ۱۹, سه‌شنبه

ملينا خوابش نبرده (معرفي يكي از همكارانم)

خانم سارا حقيقي،‌ يكي از همكاران من است. كارداني خود را در رشته حسابداري از دانشگاه آزاد اسلامي واحد تهران جنوب اخذ كرده‏ اند. ايشان در بخش طراحي و نقشه كشي شركت كار مي‏كنند. به نرم‏ افزارهاي AutoCAD و CorelDRAW تسلط دارند. با آنكه مشغله بسيار زيادي دارند، در ضمن كار، بار ديگر به تحصيل پرداختند و بسيار هم موفق عمل كردند؛ كارداني گرافيك را با معدل 20 به پايان رساندند. در وبلاگ همكلاسي 44، كه مطالب آن را ايشان تهيه كرده‏ اند، بخشهايي از فعاليتهاي ضمن تحصيل و كار ايشان را مي‏توانيد ببينيد.
او فرزندي دارد، كه نامش ملينا است. به عشق ملينا مجموعه كتابهايي نوشته است؛ از مجموعه كتابهاي ملينا، كتابهاي زير مجوز چاپ گرفته ‏اند.
  • شب شده پر ستاره، ملينا هنوز بيداره ـ چاپ شده
  • رنگ و قلم و گواش، ملينا شده يه نقاش ـ چاپ شده
  • جمعه روز تميزي، ملينا چقدر عزيزي ـ دردست چاپ
  • گل گل گل گلاب پاش، ملينا داره يه آبپاش ـ دردست چاپ
  • ملينا غصه داره، كتاب و كرده پاره ـ دردست چاپ
  • من اون و خيلي دوست دارم، اسمش و كنجد مي‏زارم ـ دردست چاپ
اين هم خود ملينا (دختربچه زردپوش با تل قرمز):

خانم حقيقي از مؤسسان يك شركت بازي‏هاي رايانه ‏اي به نام "شركت آميتيس بازي رايان" هم هست؛ در حال حاضر، اين شركت بر روي چند پروژه كار مي‏كند:
  • ساخت بازي مجموعه كتابهاي ملينا، كه با بنياد ملي بازيهاي رايانه‏ اي قرارداد بسته است.
  • ساخت يك بازي براي نيروي دريايي ارتش.
  • ...
خانم حقيقي بخشهايي از اشعاري را كه خودش سروده را در وبلاگ پای عریان جوانکها گذاشته است (خانم حقيقي غير از دو وبلاگ پيش‏گفته، وبلاگ[هاي؟!] ديگري هم دارد.)
ايشان در كنكور سراسري پيشين در دانشگاه نوشهر پذيرفته شده‏ اند، اما به دليل آنكه تمركز كار و زندگي ايشان در تهران است، ترجيح داده ‏اند بورسيه كارشناسي دانشگاه جامع علمي كاربردي شوند و اكنون، ضمن كار، در حال تحصيل هم هستند.

برايشان آرزويي نمي‏كنم؛ خودشان به آرزوهايشان جامه عمل مي‏پوشانند.

۱۳۸۹ بهمن ۱۰, یکشنبه

ابراهيم مددي كيست؟

ابراهيم مددي كيست؟
معرفی یکی از هم‏مدرسه‏ای‏هایم، که از نهضت سوادآموزی به مدرسه آمد و با پشتکاری که داشت، به دانشگاه راه یافت و لیسانس جوشکاری [؟] گرفت و در حال حاضر فوق لیسانس مهندسی صنایع دارد [؟] و در ایران خودرو [؟] کار می‏کند

چند وقت پيش (حدود 2، 3 سال پيش) به ياد ابراهيم مددي افتادم. بهش فكر مي‏كردم كه چطوري با پشتكار از نهضت سوادآموزي به دانشگاه رفت تا براي بعضي از دوستام تعريف كنم، كه اتفاقاً فرداي اون روز توي رستوران موبي‏ديك كه داشتم ناهار مي‏خوردم، ديدم ابراهيم مددي هم در همون رستوران داره ناهار مي‏خوره. پيش خودم گفتم بعد از ناهار مي‏رم باهاش صحبت مي‏كنم، اما ناهارم كه تموم شد، اون رفته بود. روز بعش باز هم موقع ناهار نزديك همون رستوران ديدمش. اين دفعه داشت از مقابل من رد مي‏شد. من رو نشناخت و گذشت. بهش سلام كردم و خواستم باهاش صحبت كنم؛ توجه نكرد و رد شد. صداش كردم و گفتم مگه شما ابراهيم مددي نيستيد. گفت چرا هستم. گفتم بچه نظرآبادي؟ گفت آره. ازش پرسيدم ببينم من رو به ياد مياره. اسمم رو هم بهش گفتم. ولي به ياد نمي‏آورد. در هر صورت من رو فراموش كرده بود.
ابراهيم رو از بچگي نفرستاده بودن مدرسه، واسه همين بعدها به نهضت سوادآموزي رفته بود و از اونجا هم به مدرسه راهنمايي اومده بود. در مدرسه راهنمايي اكثراً در صبحگاه و/يا ظهرگاه مي‏ديدمش كه جلوي صف مي‏اومد و بخشي از صبحگاه و/يا ظهرگاه رو اجرا مي‏كرد. بعدش هم در يك دبيرستان درس خونديم. سال سوم دبيرستان كه بودم، رشته رياضي در نظرآباد تشكيل نشد، به هشتگرد رفتيم و ابراهيم چهارم دبيرستان بود. در اون دوران مي‏ديدم كه داشت براي كنكور آماده مي‏شد. در كنكور شركت كرد و در كارشناسي جوش [؟] پذيرفته شد. بعدها كه براي خريد كتاب به ميدان انقلاب اومده بودم، ابراهيم رو اونجا ديدم؛ مي‏گفت كه از رشته خودش راضي نيست. اين آخرين دفعه كه فكر كنم بعد از حدود 20 سال ديدمش، گفت كه فوق ليسانس مهندسي صنايع گرفته و در ايران خودرو مشغوله. ظاهراً ايران خودرو يك سري كلاس در انجمن مهندسان مكانيك (كه در خيابان سپهبد قرني، نزديك رستوران موبي‏ديك، قرار داره) برگزار كرده بود، كه ابراهيم هم جزو شركت‏كنندگان در اون كلاس بود.
...
از ابراهيم و دوستان ديگري كه مي‏شناسنش، مي‏خوام كه اگه اين متن رو ديده‏اند، اطلاعات بيشتر، يا اصلاحيه‏اي اگه دارند برام بفرستند؛ مخصوصاً براي اون جاهايي كه با علامت سؤال توي نبش مشخص كرده‏ام.