۱۳۹۱ آذر ۲۵, شنبه

الخواهش

از رشت داشتم مي ‏آمدم تهران. صندلي سمت راستي پشت راننده نشستم. کنار من يه نفر شبيه آنگولايي ها نشسته بود و روي يه کاغذ مچاله ‏شده يه چيزهايي مي ‏نوشت. از آينه مي‏ ديدم که شکلک هاي عجيب ‏و غريب در مي ‏آره. بين راه از من يه آدرس پرسيد. اولين باري بود که بايد واقعاً به يه نفر به انگليسي جواب می دادم. توي برگه آدرس يه جايي به فارسي ولي با حروف انگليسي نوشته شده بود. راهنماييش کردم که چيکار کنه. از من تشکر کرد. نمي ‏دونستم در جواب تشکرش بهش چي بگم. واسه همين بهش گفتم "الخواهش"! البته با صداي خيلي آهسته گفتم که متوجه نشه.