۱۳۹۰ خرداد ۸, یکشنبه

بهینه سازی لوله سیما احمدزاده

حدوداً اول آبان 1380، خانم مريم‏السادات پورمظفر با من تماس گرفت و از من خواست كه در برنامه‏نويسي پايان‏نامه يكي از هم‏كلاسيهاش، به نام سيما احمدزاده، بهش كمك كنم. دو سه روز به دفاع پايان‏نامه‏ش مونده بود. تعجب كردم؛ چرا اينقدر دير به فكرش افتاده بود! خلاصه اينكه شماره من رو به احمدزاده داد و اون هم تلفني صورت مسأله رو به من گفت؛ بهينه‏سازي يك خط لوله بود، به طوري كه هزينه‏ش كمينه باشه. برنامه‏ش رو نوشتم، اما جواب نمي داد. قيدهاي مسأله رو چك كردم؛ ديدم يكي از قيدهاش ساده مي‏شه و به عبارت 0>1 مي‏رسه! معنيش اين بود كه ايشون پيكربندي مسأله رو غلط انجام داده بودند. در اون شرايط گفتن حقيقت به خانم احمدزاده باعث استرس فراوان و درهم‏گسيختگي افكارش مي‏شد و بعيد مي‏دونستم كه بتونه سروته قضيه رو هم بياره و از پايان‏نامه‏‏ش دفاع كنه. براي همين حقيقت رو بهش نگفتم و به جاش ازش پرسيدم كه ببينم مي‏دونه كه جوابش حدوداً چي مي‏شه. فكر كنم سايز لوله رو 40 اينچ گفت. ضخامتش الآن يادم نيست. من هم اون قيد غلط رو طوري تغيير دادم كه به جواب مورد انتظار اون برسه. برنامه‏ها رو براي احمدزاده فرستادم. از پورمظفر خواستم كه از احمدزاده بخواد كه بعد از دفاع و گرفتن نمره با من تماس بگيره؛ بهش نگفتم چرا، اما دليلش اين بود كه مي‏خواستم حقيقت ماجرا رو به احمدزاده بگم.
دفاع برگزار شد و پورمظفر به من اطلاع داد كه احمدزاده نمره لازم رو گرفته، اما احمدزاده ديگه هيچ وقت با من تماس نگرفت.
از اون روز تا الآن حدوداً 10 سال مي‏گذره؛ شايد سيما احمدزاده يه روزي اتفاقي اين متن رو ببينه و جريان رو بفهمه. نفهميد هم نفهميد.